کشتار مردم ارومیه به دست ارمنی ها در اسفند 1296
Terrorist Armenians
دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
باقرمحرمی :
همه ساله ارامنه کشورمان به بهانه واهی کشتار ارامنه در 24 آوریل 1915 در حالی دست به تظاهرات و یکسری اعمال دیگر جهت محکوم نمودن این کشتار میزنند که به هیچ وجه کشتارهای مورد ادعایشان صحت نداشته که هیچ ، بلکه خود ارمنیان فجایع و جنایتهای متعددی را علیه تغییر ساختار سنتی منطقه قفقاز ، نسل کشی و قتل عام مسلمانان انجام دادهاند که متأسفانه تاکنون علیرغم کثرت منابع ، اسناد ، مدارک و شواهد دالی بر مظلومیت مسلمانان و شدت ستمگری ارمنیان ، به دلیل فقدان اطلاع رسانی گسترده و وجود برخی رقابتهای مذموم قومی میان ملتهای مسلمانان منطقه و از همه مهمتر حمایت بی دریغ رسانهای جهان مسیحیت از تاریخ سازان و تاریخ جعلی نویسان ارمنی مسلمین در این ساحه هم مظلوم مانده و موفق به تنویر افکار جهان در رابطه با شدت و وسعت یاغیگریها و خونریزیهای ارامنه نگردیده است از آنجاییکه بهرهگیری از شیوههای استدلالی بهترین و مؤثرترین راهکار دفاع از حریم اندیشه ، مبانی حقیقت و اصول عدالت میباشد لذا جهت تنویر افکار و تشریح حقایق هولناک دو قرن اخیر در مورد تبانی و همکاری ارامنه با روسها و نسل کشی و قتل عام مسلمانان بوسیله ارامنه بطور اجمالی بررسی و تببین میشود . تجزیه قفقاز از ایران در اثر تبانی و همکاری ارامنه با روسها :روسها که نخستین سالهای قرن هیجدهم در آرزوی بدست آوردن آذربایجان و پس از آن کل ایران و رسیدن به سواحل خلیج فارس بودند همواره چشم طمع به قفقاز و آذربایجان دوخته بودند و مترصد فرصتی برای رسیدن به اهداف شوم و پلید خود بودند که تصمیم به اضمحلال ساختار سنتی قفقاز و ترکیب جمعیت مناطق مسلمان نشین ، انهدام تمدن اسلامی و جایگزینی آن با فرهنگ اسلام ـ ارتدوکس برآمدند برای نیل به اهداف خود تصمیم به استفاده از ارمنیهای خیانت پیشه که نفرت شدیدی نسبت به مسلمانان داشتندگرفته و از راههای گوناگون ارامنه قفقاز ، روسیه ، ایران ، ترکیه و دیگر نقاط را آلت دست خود قرار داده واز وجود آنان بهره بردند ، ارامنه هم که وطن و دولتی نداشتند باسوءاستفاده از فرصت بدست آمده برای دستیابی به هدف ایجاد دولت ارمنی در اراضی تاریخی آذربایجان به دست روسها و با حمایت آنان ، نوکری برای اربابان خود و سیاست کثیف اشغالگرانه آنان را همچون یک وظیفه ملی بجا آوردند . تبانی و همکاری ارمنیان با روسها برای تجزیه قفقاز از ایران از عهد پطر کبیر شروع و در دوران سلطنت جانشینان وی از جمله کاترین دوم ادامه یافت تا اینکه در جنگهای ایران و روس تزاریسم در اثر خیانت ارامنه به مسلمانان و همدستی با تزار به هدف دیرین خود نائل شدند به جرأت میتوان گفت که اگر خیانت ارامنه ، تبانی و همکاری آنان با اربابان روس خود نبود شاید هیچ وقت رشادت و پایمردی مسلمانان نمیشکست و خارهای این شکست در 12 اکتبر 1813 میلادی در قریه گلستان شکوفه نمیداد و لکه ننگین دهم فوریه 1828 ، ترکمنچای به مردم ایران تحمیل نمیشد . نظر به اینکه شرح این جنگها و چگونگی شکسته شدن پایداری و میهن دوستی مسلمانان قفقاز در اثر خیانت ارامنه در این سطور نمیگنجد فقط به نمونهای بسنده میشود . سعید نفیسی مینویسد : « نرسس خلیفه ارمنیان با سپاهیان روسیه همدست بود و با ایشان وارد اچمیادزین شد و نفوذ روحانی فوقالعاده او در میان ارمنیان آن سرزمین بسیار مؤثر شد و توانستند عدهای از ارمنیان را مسلّح کنند و آذوقه برای خود بدست بیاورند و از وضع سپاه ایران آگاه شوند . » و ناصر نجمی در کتاب ایران در میان طوفان مینویسد : « به گواهی تاریخ هم در ایروان و هم در تبریز به هنگام صعود سپاهیان روس اسقفهای ارمنی با سبدهای گل به استقبال متجاوزین شتافتند و ورود اجانب را شادباش گفتند » . بدین گونه با وجود آنهمه رشادتها وطنخواهی مردم مسلمان قفقاز ، جنگهای ایران و روس با شکست نیروهای ایران پایان یافت و منجر به تحمیل قرار داد ننگین ترکمنچای به ایران و از دست رفتن 17 ولایت ایران گردید . ولی دفاع مردانه ، غیرت و جوانمردی آذریهای مسلمان از جمله صفحات افتخار آفرین جنگهای ایران و روس به شمار میآید که برای همیشه در یادها زنده خواهد ماند مهاجرتهای سیاسی ارامنه ، دور خیز ارمنیان برای تشکیل کشوری در منطقه مسلمانان نشین : با سقوط قفقاز که به قیمت جان صدها هزار مسلمان تمام شد. روسها به ارامنه و دیگر مسیحیان منطقه اختیارات فراوانی دادند و از این تاریخ سیاست ارمنی کردن این ولایت مسلمان نشین آغاز شد و روسیه با بهانه کردن مواد 13 و 14 معاهده ترکمنچای اقدام به کوچانیدن اجباری ارامنه از ایران و سایر کشور کرد بطوریکه فقط در کشورمان ایران « 35 هزار نفر از ارامنه شهرهای سلماس و ارومیه در پی تشویق و ]تهدید[ روسها به ارمنستان مهاجرت کردند به این ترتیب بود که ارامنه پس از قرنها توانستند با جهان مسیحیت ارتباط برقرار کنند » . بنابه نوشته استاد صمد سرداری نیا در کتاب «ایروان یک ولایت مسلمان نشین بود » : در « نخستین سالهای الحاق ولایت آن سوی ارس به قلمرو امپراطوری روسیه ، حکومتهای خان ـ خانی لغو گردید . بسیاری از خانها و سایر املاک آنها را مصادره کرد و سیاست ارمنی نشین کردن منطقه را اجرا نمود . روسها جهت تحقق بخشیدن به سیاست کوچ مسیحیان ایران ، از هیچ اقدامی فروگذار نبودند بگونهایکه الکساندر سرگیی یوویچ گریبایدوف فرستاده ویژه تزار در امور اجرایی معاهده ترکمنچای و سفیر وقت روسیه در ایران حتی بیشرمانه خواستار خارج کردن زنان تازه مسلمان ، ارمنی و گرجی از عقد مسلمانان گردید . که این فرمان موجب فوران خشم مردم تهران ، قتل گریبایدوف و ویرانی سفارت روسیه در 1244 هـ.ق (1828م) گردید . به این ترتیب از سال 1813 تا 1918 ، سالروز تشکیل جمهوری اول آذربایجان ، مسلمانان قفقاز تحت تبعیضات نژاد پرستانه روسهای تزاری قرار گرفته و با زورگویی ،غارت وکشتار ارامنه مواجه شدند که با حمایت دربار سنپترزبورگ عهده دار سمتهای عالیرتبه مناطق مسلمان نشین شده بودند و در طی این مدت دهها هزار ارمنی از ایران و عثمانی روانه قفقاز شدند و به همین ترتیب صدها هزار مسلمان قفقاز خانه و کاشانه خود را رها کرد و به کشورهای اسلامی منطقه مهاجرت کردند که به علّت این مهاجرتها ترکیب جمعیتی منطقه بطور فاحشی تغییر پیدا کرد . تزارها و ژنرالهای روس عوض میشدند ، اما سیاست تجاوزکارانه تزارسیم روس و نیات مکارانه نوکران ارمنی نشین تغییری پیدا نمیکرد . شوونیستهای ارمنی که از نخستین سالهای قرن هجدهم از حمایت و پشتیبانی آشکار و پنهان روسیه تزاری برخوردار بودند برای تحقق بخشیدن به رویای جنون آمیز « ارمنستان بزرگ » پاکسازی اراضی مورد ادعا خود در قفقاز جنوبی از ساکنان بومی را هدف قرار داده و در سایه جنایات و قتل عامهای برنامهریزی شده شان بیش از 2 میلیون آذربایجانی را از موطنشان تبعید کرده حدود 5/1 میلیون نفر را به قتل رسانده و مناطق مسکونی ، خانه و کاشانه و آثار دینی و تاریخی را با خاک یکسان کردند . مهاجرت صدها هزار ارمنی از ایران و ترکیه به بخش شمالی آذربایجان پس از انعقاد عهده نامه گلستان و ترکمنچای ، که منجر به مهاجرت صدها هزار ارمنی از ایران و ترکیه به بخش شمالی آذربایجان پس از انعقاد عهده نامه گلستان و ترکمنچای ، که منجر به الحاق این مناطق به روسیه تزاری گشت و اعطای امتیازات و حقوق تبعیض آمیز به آنان در مقایسه با ساکنان بومی ، باعث شد آذربایجانیها از هر جهت فشار و تبعیض قرار گیرند و باعث مهاجرت مسلمانان آن سوی ارس به داخل ایران که نمیتوانستند حکومت روسها را تحمل کنند شد و از طرف دیگر موجب کوچ ارامنه از ایران به قلمرو روسیه میگشت . سوء استفاده ارامنه از اصلاحات دولت عثمانی برای تجزیه آن و تحمیل جنگهای خونین به مسلمانان : در حالیکه در بار تزار در سنپترزبورگ به برمولف خاطر نشان میسازد « مرگ یک مسلمان به معنای رفاه صد روس است » با ب عالی در قسطنطینه بدستور سلطان محمود دوم در صدد انجام اصلاحات اساسی برای رفاه حال تمامی شهروندان مسلمان و غیر مسلمان امپراطوری عثمانی است . در سال 1839 فرمانی تحت عنوان « خط شریف » صادر شد و به تمام اتباع امپراطوری صرف نظر از اینکه نژاد با مذهبشان چیست ، تأمین جانی و مالی کامل داده شد و بدنبال آن در سال 1856 نیز علیرغم تهاجمات شدید روسها به تمامیت ارضی عثمانی و تحریک گسترده اقوام این امپراطوری از جانب جاسوسان روس ، فرانسوی و انگلیسی فرمان جدیدی بنام « خط همایون » تصویب شد و به هم اتباع امپراطوری عثمانی آزادی و برابری کامل در قبال قانون داده شد و اجازه تشکیل شوراهای ایالتی به شهروندان مسیحی اعطا شد وحتی حقوق غیر مسلمانان در تصدی تمام مشاغل و مناسب به رسمیت شناخته شده . روند اصلاح طلبی درامپراطوری عثمانی در دسامبر 1876 با انتشار یک قانون اساسی آزادیخواهانه تکمیل شد . از طریق قوانین پارلمانی آزادی مطبوعات و اجتماعات برای همه اتباع عثمانی تضمین گردید . اما به رغم رسمیت یافتن حقوق و آزادیهای غیر مسلمانان و بویژه ارامنه ، نوع دیدگاه این قشر از امپراطوری عثمانی به هم میهنان مسلمانشان اصلاح نگردید . در واقع با توجه به اقدامات تفرقه انگیز قومی که از جانب اعمال روسیه ، ملیگرایان تندرو ارمنی و دیگر دشمنان داخلی و خارجی عثمانی گرفت . اقوام غیر مسلمان این امپراطوری این بار نه برای رسیدن به تساوی حقوق با اقوام مسلمان بلکه برای تجزیه امپراطوری عثمانی جنگهای خونینی را بر مسلمین تحمیل کردند . آنچه توسط ارمنیان اتفاق افتاد یک قیام آزادیخواهانه نبود بلکه اینها با تجهیز روسها اقدام به تشکیل ستون پنجم فعالی در قلمروی امپراطوری عثمانی نمودن و کشتارهای خونینی را علیه مسلمانان هدایت واجرا کردند . ارامنه به دلیل آشنایی با جغرافیا و شرایط اقلیمی منطقه با ورود به قشون روسیه خسارتهای جانی ، مالی و ارزی قابل توجهی را بر عثمانیان وارد آورد . بگونهای که « لوریس ملکیان » فرمانده ارمنی سپاه روس به دلیل شجاعتها و همچنین بیرحمی هائی که در تصرف قلعه قارس و کشتار مسلمانان از خود نشان داد از تزار روس صلیب « سنژرژ » و از ویلهم اول امپراطور آلمان « فرمان شایستگی » دریافت کرد . بدیت ترتیب ادامه حملات ارامنه به سپاه عثمانی و کشتار سازمان یافته مردم مسلمان این امپراطوری به پشتوانه کمکهای بیدریغ روسیه ، موجب مرگ شماری از غیر نظامیان مسلمان گردید . بطوریکه فقط در آستانه جنگ جهانی اول صدها هزار غیر نظامی مسلمان در مناطق شرقی و جنوب شرقی این امپراطوری توسط ارامنه به شهادت رسیدند. قفقاز شاهد ننگین ترین فاجعه بشری ، ارامنه در آرزوی ارمنستان بزرگ :
پس از تشکیل حزب داشناک ، موسسین این حزب که آن را با هدف ایجاد ارمنستان بزرگ تشکیل داده بوند و قصدشان در گام نخست ایجاد یک کشور ارمنی ، مرکب از ایالات شرق آناطولی و ایالت ایروان بود . در اواخر قرن نوزدهم ، چون در کشور عثمانی نتوانسته بودند در این راستا کاری انجام دهند لذا تمام نیروی خود را بکار بستند که در قفقاز بتوانند با راه انداختن آشوب بخشی از برنامههای خود را پیاده کنند . داشناکها که مترصد فرصتی بودند شکست ناوگان روسیه در جنگ 1905 از امپراطوری نه چندان قدرتمند ژاپن که با اعتراضات مردمی علیه نظام واپسگرای تزار و دورانی از ناآرامی و آشوب در سراسر روسیه و بویژه قفقاز همراه بود ، این فرصت را پیش آورد . جنگهای قومی ، مذهبی میان مسلمانان و ارامنه قفقاز با دیگر شعلهور شد . اینبار نیز همانند دفعات گذشته روسها به عنوان حاکمان منطقه ، نه تنها از برقراری امنیت سرباز زدند بلکه با تجهیز و تشویق ارامنه ، به امواج دهشتناک کشتار و غارت مسلمانان و بویژه آذربایجان دامن زدند . این کشتار و یکی از ننگینترین فجایع بشری که بوسیله ارمنیها انجام شد . ابتدا با حادثه ترور یک بازرگان متنفذ آذربایجانی در باکو در سال 1905 توسط داشناکهای ارمنی آغاز شد و سپس پس از انتشار این خبر تصادمات قومی ـ مذهبی خونینی در این شهر بوقوع پیوست و پس از آن آتش جنگ تمام منطقه را درنوردید بطوریکه 158 روستای آذربایجانی در حمله تروریستهای داشناک و هینچاک خاکستر شد و بیش از ده هزار از آذربایجانیها به قتل رسیدند . شکست دولت قدرتمند روسیه تزاری از یک دولت ضعیف آن روزی ، مثل ژاپن ، در عین حال که تعجب همگان را برانگیخت ، پوشالی بودن تشکیلات تزار را آشکار ساخت . بدین خاطر تزار با راه انداختن جنگ داخلی مابین اقوام مختلفی که در داخل قلمرو روسیه زندگی میکردند سعی کرد خود را لاپوشانی کرده و بتواند به راحتی سلطنت کند . به همین منظور خلقها در عین حال که به یک چشم دیده نمیشدند حتی برای جداماندن از یکدیگر بطور مستقیم و غیر مستقیم علیه یکدیگر تحریک میشدند و در نتیجه تبلیغات دروغین تصورات غلطی از همدیگر پیدا میکردند . تزاریسم از این تفرقهاندازی و تصورات غلط پدید آوردن : تنها یک هدف داشت و آن ابقای حاکمیت خونین خود بود. در جنگ ارامنه و مسلمانان در سال 1905 هر چند محرک دربار تزار بود ولی تندرویهای داشناکها و شتاب آنها در ایجاد ارمنستان بزرگ ، در بوجود آمدن این نوع درگیریهای خونین و فاجعه بار نقش عمدهای داشت .
محمد سعید اردوبادی در کتاب « قانلی سنهلر » ( سالهای خونین ـ ترجمه رسول بؤیوکوند ) در زمینه آغاز این جنگهای خانمانسوز چنین مینویسد : با هر فکر و اندیشهای بود ، ارمنیها به فکر قیام علیه مسلمانان افتاده ، به ترفندهای مختلفی را آغاز کرده بودند در دوم فوریه آقا رضا نامی از مسلمانان ، توسط کمیته ارمنیان ، در میدن « قوبا » به قتل رسید ، با وقوع این فاجعه رقّت انگیز ، مسلمانان حیثیت ملی خود را تحقیر شده دیدند و بدین ترتیب آیا ممکن بود جلوی احساسات مسلمین را گرفت ! در حالیکه این گونه اعمال مسلمانان را بینهایت ناراحت نموده و آنها را به هیجان آورده بود لکن از سوی سران آنان حکمی برای انتقال داده نشد . ولی بیگناه کشته شدن یک مسلمان زندانی ، به دست یک سالدات ارمنی ،هنگام بردن برای بازجوئی و یا دیگر جنایات از این دست مسلمانان را بیشتر داغدار کرد . آن روز ، روز ششم فوریه که جریان حوادث ، ما را به سوی دریای خون سوق داد ، آن روز، روزی بود . در حالیکه ارمنیان خواهان ایجاد آشوب بودند ، مسلمانان در حیرت و شگفتی فرورفته بودند نیروهای پلیس در این آشوبها نیز مداخله ننمودند . دامنه این ناآرامیها به ایروان و نخجوان و شوشا کشیده شد . نهایتاً به گنجه و تفلیس نیز سرایت کرد . در این آشوب 128 روستای ارمنی نشین و 158 روستای آذری نشین مورد غارت و تخریب قرار گرفت . شمار کشته شدگان بین 3100 الی 10000 نفر تخمین ده شده است . تعداد آذریهای مقتول بیش از ارامنه بود . خون مسلمانان سواحل دریاچه ارومیه را لاله گون میکند : دراواخر قرن نوزدهم تعداد بیشتری از مسیونرهای مذهبی در آذربایجان غربی بویژه شهر ارومیه جهت پیاده کردن اهداف خاص خود اسکان شدند. این افراد که عموماً از مسیحیان روسیه ، فرانسه ، انگلیس و آمریکا بودند سعی میکردند فعالیتهای خود را در قالب آموزش علوم دینی ، تدریس زبانهای خارجی و ارائه برخی خدمات عام المنفعه پوشش دهند . ولی در اصل میکوشیدند تا مسیحیان منطقه بویژه ارامنه در قالب تیمهای مسلح سازماندهی کنند . مسیونرهای مذهبی جهت نیل به مقاصد سیاسی خود ، آشوریها ، ارامنه و مسیحی مهاجر را آلت دست خود قرار داده اقدام به تعلیم نظامی آنها برای اغتشاش گری کردند که تحریکات ضد ایرانی و اسلامی همین مبشرین منجر به خونریزی و بلایای غیر قابل تصور گردید که اگر تحریکات مداوم تقویت مالی و معنوی آنان نبود هرگز مسیحیان ارومیه اندیشه ایجاد اختلاف بامسلمانان که سالیان دراز با آنها در صلح و صفا زندگی میکردند نمیافتادند در پی تحریکات ضد انسانی این مسیونرها بود که در 27 اسفند ماه 1296 هـ .ش (برابر با 17 مارس 1917) ارامنه و آشوریها با هدایت «نیکیتن » کنسول روسیه در ارومیه و « شت » رئیس مذهبی مسیونرهای آمریکا در این شهر ، اقدام به قتل و غارت مسلمان نمودند بطوریکه در طول یک روز نزدیک به ده هزار مسلمانان در ارومیه و حومه آن بیرحمانه قتل عام شدند . پس از کشتارها مناطق غربی آذربایجان ایران دستخوش حملات ارمنیان گردید و در شهرهای سلماس ، خوی و ماکو نیز هزاران مسلمان اعم از ترک و کرد و قربانی نسل کشی نفرت انگیز ارامنه شدند . در این فاجعه هم ارامنه ارمنستان در کنار این مسیونرهای خارجی قرار داشتند ؛ تعداد 3000 تن از داشناکها به رهبری آندرانیک در سال 1296 شمسی به سمت شهر خوی حرکت کرده و آنجا را محاصره نمودند . آنها قصد قتل عامل مردم خوی را داشتند که به کمک سپاه عثمانی عدهای کشته و جمعی دیگر مجبور به فرار شدند وبه این ترتیب شهر خوی از دست ارامنه خارج شد . احمد کسروی در کتاب « تاریخ هیجده ساله آذربایجان» دراین خصوص مینویسد : « روسیان همچنان بدرفتاری می نمودند و آشوریان و ارمنیان به پشتگرمی آنان بیدادگری بیاندازه میکردند و چون کسی بجلوگیری بر نمیخاست روز بروز بدی بیشتر مینمودند وهفتهای نمیگذشت که چند کسی کشته نگردد و یک داستان ناگواری روی ندهد . گذشته از درون شهرها در بیرونها آنچه میخواستند دریغ نمیگفتند . یکدسته از ارمنیان از قفقاز گریخته و باینجا آمده و بهمدستی جیلوها راهزنی میکردند و اگر کسی دست باز میکرد او را میکشتند .» اینگونه بود که جنایتهای مسیحیان و بویژه ارامنه علیه مسلمانان آذربایجانی وبیتوجهیهای خفتبار مقامات وقت تهران ، آذربایجان که به « طاووس شرق » مشهور بود به مرغی نیم سمبل تبدیل کرد . شهرهای مرند و خوی و سلماس و ارومیه و غیره مورد بیرحمترین هجومها قرار گرفت ، ارامنه قرهداغ به پاس هم کیشی ، مسلمانان بیپناه و دست خالی را از دم تیغ میگذرانیدند . اینان شکم زن حامله را دریده و جنین را به تن بریده پدرش نصب مینمودند مسلمانان به بلایی بدتراز جنگهای صلیبی دچار شده بودند . طراحان ارمنستان بزرگ به هر قیمتی که شده میخواستند طرحشان را پیاده کنند . کسروی در این باره ادامه میدهد : « امروز در این کشتار نزدیک به ده هزار تن از مردم بیگناه و از زنان و بچگان کشته گردید . مسیحیان از دمیده بامداد آغاز کرد ، تاراج و کشتار دریغ نمی گفتند و پس از نیمروز هم اگر چه با دستور متسر « شت » دست از کشتار برداشتند ولی باز تاراج در کار بود » . و کسروی در آخر اینگونه مینویسد : « این داستانها چندان دلگداز است که ما بهتر میدانیم ناگفته گذاریم و بگذریم » . اما به رغم همه این جنایات آنچه در نوشتههای مدافعان ارامنه آمده است تحریف این حوادث میباشد این تحریفات که عمدتاً از طرف انگلیسها اعمال میشود اهداف خاص خود را دنبال میکند . در حالی حکایت از مرگ نزدیک به 25 هزار ارمنی و آشوری در درگیریهای آذربایجان ایران دارد که پس از انفعال قفقاز از ایران و مهاجرت آنان به روسیه تعداد مسیحیان این منطقه به شدت کاهش یافته بود و کشته شدن 25 هزار مسیحی به معنای مرگ تمام ارامنه و آشوریهای غرب دریاچه ارومیه است . موضوعی که هرگز صحت نداشته و ندارد و واقعیات تاریخی عکس این را بازگو میکند . و در مقابل ارامنه آشوریها بدلیل حمایت مسیونرها، همکاری داشناکها و مسیحیان با روسیه از تعملیات نظامی لازم بهره برده بودند که با شگردهای نظامی خود توانستند مسلمانان غافلگیر را براحتی به کشتار دهند که قبرهای دسته جمعی مسلمانان آذربایجان موجود در اطراف شهرهای سلماس و ارومیه حکایت از فجایع ارامنه در حوالی دریاچه ارومیه دارد . مسلمانان آذربایجان بزرگترین قربانی کشمشهای قفقاز : انقلاب 1917 شوروی و جنگ داخلی متعاقب آن مثل هر جای دیگر این کشور ، آشوب و خونریزی فراوانی را در قفقاز به همراه آورد . نمایندگان سیاسی گرجی ، آذری و ارمنی در تفلیس حکومتی تشکیل داده و مستقل از مسکوبه اداره امور پرداختند ، اما دستیابی به استقلال در قفقاز جنوبی بهای گزافی داشت. ارامنه که نه تنها در هیچ نقطه قفقاز در اکثریت نبودند بلکه طبق نوشته « ترمیناسیان » از یک قلمرو مشخص نیز برخوردار نبودند حزب داشناک مشکل عدم قلمرو ملی را با روشهای خشن و جنایتکارانهای و با کمک استعمارگران بویژه انگلیس حل کردند . صدها هزار تن در کشتارهای اسفباری که در سطح گسل، ملتهای ترک ، ارمنی و گرجی صورت میگیرد جان میبازند ، شواهد حکایت از آن دارد که مسلمانان آذربایجان بزرگترین قربانی این کشمشها هستند « داشناکها کلیه روستاهای آذری نشین ایروان را با خاک یکسان کردند... در ولایت ایروان 211 روستای آذری نشین تخریب وصدها هزارقتل عام شدندوبه این ترتیب قریب به 300 هزار آذری ایروان به قتل رسیدند و با نهایت درماندگی خود را به مناطق ارمنی چون گنجه رساندند تنها گروه اندکی در سرزمین آبا و اجدادی خود ماندند . این حوادث که دومین موج درگیریهای ارمنی - آذری در قفقاز بود روابط آذریها و ارامنه را به قدری تیره نمود که دیگر به هیچ وجه مقدور نبود در اتحاد سه گانه حکومت فدرال قفقاز بتوانند در کتار هم بمانند و لذا این فدراسیون در 26 مه 1918 از هم پاشید و پس از آن سه جمهوری مستقل آذربایجان ،ارمنستان و گرجستان تشکیل شد . » دراین فاجعه اسفبار هزاران نفر از مسلمانان قفقاز خانه و کاشانه خودرا رها کرده و آواره کوه و بیابان شدند در همین رابطه سید جعفر پیشهوری در خصوص مشاهدات خود چنین مینویسد « من وحشیگری داشناکها را در 18 مارس 1918 دیدم . در آن روز عده بیشماری از مردم بیگناه مخصوصاً ایرانیان بیطرفی را که در کاروان سراها سوخته و ذغال شده بودند با چشم خود مشاهده کردم . از دیدن جنایاتی که این مردم بیشعور بدون علت اساسی مرتکب شده بودند روان انسان عاصی میشد . »
ارامنه در 24 مارس شش روز بعد از مشاهدات پیشه وری به همراه روسها اقدام به خلع سلاح شبه نظامیان مسلمان کردند و دراین نبردها هزاران مسلمان به شهادت رسیدند پس از این مغلوبیت ، باکو وضعیتی اسفبار بخود گرفت چرا که دراین میان بلشویکها و داشناکها اقدام به قتل و غارت در محلات مسلمان نشین کردند . به این ترتیب ایراوان و حومه آن که عمدتاً مسلمان نشین بود از جمعیت مسلمان خالی شد .همزمان با ایروان مسلمانان شهرهای قارمس ، اردهان ، بورچالو و آخاتسیخ نیز کشتار شدند. در این نسل کشی بیرحمانه بیش از 200 هزار مسلمان به شهادت رسیدند . درچنین شرایطی دیگر هیچ علقهای میان مسلمانان برای باقیماندن در دولت قفقاز وجود نداشت بنابراین دولت موقت قفقاز جنوبی از هم پاشید که این اتفاق ارامنه را بیش از پیش در حمله به اراضی جمهوری اول آذربایجان تشویق کردند . در قرهباغ ، فهم دینی و باور ملی مسلمانان اضمحلال میشود : جمهوری اول آذربایجان پس از 19 ماه حیات در 27 آوریل 1920 با حمله نیروهای 60 هزار نفری ارتش به رهبری «سرگئی کیروف» سقوط کرده و پرچم اتحاد جماهیر شوروی درچنین روز سیاهی برفراز پارلمان ملی جمهوری اول آذربایجان نصب گردید و پنج ماه بعد جمهوری ارمنستان در دوم دسامبر با حمله بلشویکها سرنگون شد . با تصرف قفقاز توسط نظام شوراها و آغاز استیلای مخوف بلشویکها بحران قرهباغ فروکش کرد و نهایت در 7 ژوئیه 1923 ،ایالت خود مختار «ناگورنو قرهباغ »در ترکیب جمهوری دوم آذربایجان واقع در جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی تأسیس شد. اما با عطای حق خود مختاری به ارامنه قرهباغ و واگذاری بخش مسلمان نشین زنگهزور و شرق دریاچه سیوان به جمهوری شوروی ارمنستان حقوق مسلمانان آذربایجانی بصورت فاحشی نقض گردید و در مقابل هیچ حقوقی متقابلی برای مسلمانان مقیم ارمنستان در نظر گرفته نشد پس از شش دهه اختناق توأم با تنشهای بعضاً خونین میان ترکان و ارامنه در ایالت خود مختار قرهباغ ، بار دیگر با پیدایش سستی در ارکان امپراطوری شوروی ، عفریت کشمشهای میان مسلمانان و ارامنه افراطی سراز قبر نفرت انگیز خویش برداشت. ارامنه از نوامبر سال 1987 به دنبال اظهارات تحریک کننده « آگابنگیان » مشاور ارمنی الاصل گورباچف ، آخرین دبیر کل شوروی ، در برابر دولت باکو سر به شورش برداشتند ، یکسال بعد کشتارهای خونینی راعلیه مسلمانان ساکن قرهباغ به عمل آوردند بطوریکه در 20 فوریه 1988 نمایندگان ارمنی مجلس محلی قرهباغ بیاعتنا به مخالفت نمایندگان مسلمان ،الحاق قرهباغ به ارمنستان را اعلام کردند . داشناکها برای اجرای مقاصد خود نیازمند جاری شدن خونهای بیگناهان بودند که میبایست جهت آغاز درگیریهای نژادی در اسرع وقت بر زمین ریخته میشد بطوریکه حتی زلزله مخوف در شمال ارمنستان هم نتوانست وقفهای در تندرویهای پان ارمنیستهاو داشناکها ایجاد کند . از نکات قابل توجه زلزله شهر « اسپیتاک » اخباری بود که در روزنامههای ماه دسامبر 1988 و ژانویه سال 1989 درشهر پراگ پایتخت جمهوری چکسلواکی سابق درج گردید و خشم و نفرت جهانیان را برانگیخت . امدادگران کشور مذکور که با خود سگهای تربیت شدهای را به همراه داشتند متوجه بیقراری تعجب آور این سگها در مجاورت لوله قطور و طویلی میشوند که در یک از مناطق زلزله زده به حال خود رها شده بود این امدادگران پس از بریدن لوله در درون اینها دهها جسد از نونهالان و کودکانی را پیدا میکنند که در حال تعفن هستند با انتشار این خبر مشخص میشود که این افراد کودکان بیگناه و معصوم مسلمان هستند که از آغوش مادران خود توسط داشناکهای جنایتکار دزدیده شدهاند . با آغاز سال 1989 ،ارامنه ارمنستان و قرهباغ اقدام به قتل و غارت مسلمانان ساکن این مناطق کردند به دنبال این اقدام بیش از دویست هزار تن از مسلمانان مقیم ارمنستان بصورت مشقت بار ، مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شدند. ودر قره باغ، مسلمانان غافلگیر شد و گروه گروه توسط ارامنه تندرو این ایالت سلاخی شدند و حادثه غم انگیز دیگر فاجعه 26 فوریه 1992 شهر خوجالی میباشد که نقطه عطفی در جنایتهای سازمان یافته علیه بشریت محسوب میشود که در این حادثه هزاران نفر از مسلمانان مظلومانه با حیوانیت تمام قتل عام شدند .ابعاد مختلف و نتایج این فاجعه انسانی قابل بیان نیست و تنها میتوان از این بررسیها به عنوان « جستجوی سیاه » نام برد. در این قتل عام و نسل کشی 613 نفر از اهالی بیدفاع شهر خوجالی کشته شد . که از این تعداد 106 نفر زن و 83 نفر کودک بودند 1275 نفر به اسارت در آمدند و 150 نفر هم مفقود شدند . طبق برخی قرائن و شواهد اعضای بدن برخی از این اسرا در اقدام جنایت بار دیگری در بازارهای غیر قانونی پیوند اعضا در اروپا به فروش رسیدند . 560 نفر از قربانیان تحت شکنجه کشته شده و اجساد برخی از آنها مثله شد . (5)
اما جنایت ارامنه در خوجالی ، آخرین جنایت رژیم نژادپرست ایروان علیه مسلمانان آذربایجان نبود بلکه هنگام سقوط شهرهایی چون شوشا( 9-1992) لاچین (17 فوریه 1993) ، خارمون (21 فوریه 1992) ، قوبادلی (31 اوت 1993) ،زنگیلان (6 آوریل1993) جبراییل (18 اوت 1993) ،آقدام (23 جولای 1993) نیز تکرار شد . بگونهای که تا کنون نزدیک به 25 هزار آذربایجانی شهید ، 5/1 میلیون نفر آواره و 20 درصد از خاک جمهوری آذربایجان توسط ارمینان اشغال شده است . بدین وسیله امروزه در قرهباغ بسان فلسطین اساسیترین و مهمترین رشته پیوند انسانی ما یعنی فهم دینی و باور ملی که از آغاز زندگی تکتکها با ما بوده دچار از هم پاشیدگی شده است . دو زخم عمیق جهان اسلام یعنی قرهباغ در جهان ترک و فلسطین در جهان عرب یکی بدست مزدوران ارمنی دیگری صهیونیزم در حال نابود کردن کیفیت معنوی و تلقیات فکری ـ اجتماعی ما طراحی شده است . هر دو را عزیز شماریم و رهایی هر دو را مد نظر قرار دهیم . اما به رغم این جنایات آنچه که در کتابها و مقالهها مدافعان ارمنی آمده است تحریف حوادثی است که بوقوع پیوسته است . دولتمردان ارمنی ابتدا سعی در انکار اکثر جنایات انجام داده خود بودند که کم کم زیر فشار جهان و وجدانهای منصف کمکم به جنایاتی در شهر خوجالی و امثالهم اعتراف کرده و در نهایت برخی از این آقایان با قضاوت هر چه تمام پیش کشیدن عقدههای تاریخی خود از جمله شکست ارامنه در جنگ با عثمانی در سال 1915 قاتلین و مصوبین فجایع علیه مسلمانان را بسان قهرمانان ملی خود ارزش و بها دادند ولی لکه ننگ جنایات انجام شده و حمایت آنان از جنایت آفرینان تاابد در کارنامه آنان ثبت خواهد شد .
زیر نوشت : 1- نوید آذربایجان - شماره مسلسل 133- مقاله « شهوت خون داشناکها »
2- آورندگان تزاریسم به آذربایجان
3- نوید آذربایجان - پیشین 4- مجموعه مقالات میر جعفر بیشهوری - رحیم رئیس نیا 5- هفته نامه آَراز -15 اسفند 1381 هـ.ش کؤکو:ایشیق نشریه سی
منبع :
http://www.cloob.com/u/mahi_meshki/1440692